نمای سی

زندگی یک راه مستقیم نیست ... بلکه انتخاب مسیرهای درست از هزاران مسیر مشخص شده

زندگی یک راه مستقیم نیست ... بلکه انتخاب مسیرهای درست از هزاران مسیر مشخص شده

نمای سی

زندگی را با همه ی فراز و نشیبش دوست دارم و هر آنچه در فراز و نشیبش هست را می پذیرم،زیرا در همین کش و قوس هایش شکل می گیرم تا زمانی که ساخته شوم..
میزان مقدر شدن آن بستگی به باور توانایی هایم دارد

کار کودکان ممنوع

جمعه, ۳ خرداد ۱۳۹۲، ۱۲:۲۴ ب.ظ

پشت چراغ قرمز در تاکسی بودم یک دختر بچه با یک سبد بزرگ پر از گل در میان ماشین ها قدم می زد در این میان راننده ها با کم محلی و لحنی بد دختر از خود دور می کردند چند لحظه بعد همین که داشت نزدیک تاکسی ما می شد چند نفری با لباس های فرم به وسط چهارراه آمدند آن دختر با ترس از میان ماشین ها فرار کرد. تعداد این کودکان در جامعه ما رو به افزایش است و در هر خیابان و کوچه می توان کودکانی را دید که به کارهایی نظیر فروش اشیاء بی ارزش و گاه کارهایی سختی مشغولند. 

این ماموران که در شهر قدم برمی دارند بچه ها مثال اینکه که دزدی کرده  و یا اشتباه بزرگی مرتکب شده باشند از دست این ماموران یونیفورم پوشیده فرار می کنند و آخر سر هم یا گیر می افتند و یا فرار می کنند

از تاکسی پیاده شدم و در کنار چهارراهی ایستادم چند کودکی در سمت چپ چهارراه ایستاده اند تا چراغ قرمز شود و ماشین ها پشت سر هم قرار بگیرند تا این کودکان کار خود را شروع بکنند برایم جالب بود که یکی از دخترها به شمارش چراغ سبز راهنمایی رانندگی نگاه می کرد و همراه آن با انگشتانش ثانیه ها را می شمرد همین که چراغ قرمز شد با سرعت به سمت ماشین ها رفتند با دستشان به شیشه ها می زدند هیچ کدام از ماشین ها اصلا توجه ایی به این کودکان نداشتند حتی دست خود را به نشانه الفاظ بد بالا می آورند و همچنان بعد از مدتی دوباره چراغ سبز شد بچه ها ناراحت به سمت پیاده رو رفتند این کودکان سر جمع سن آن ها 15 سال نمی شوند.

در میان آن ها رفتم تا از روند کاری و درآمد آن ها و سرپرست هایشان چند سئوالی بپرسم یکی از آن ها در دستتانش فال بود همین که مرا دید به سمت من آمد گفت(آقا تو رو خدا یه دونه بخر بدم،بدم! همش 500 تومان است بگیر دیگه) با نگاهی پر از تعجب من را نگاه می کرد. یک 1هزار تومانی از جیب خود در آوردم  یک فال برداشتم خیلی خوش حال شد به سمت دوست هایش رفت 

 یک از آن ها پسر بود به ظاهر سنش از همه بیشتر می آمد او نگاه تلخی به من کرد. شک کرده بود پسر از زمین بلند شد و به سمت دختر فال فروش رفت و زمزمه کنان گفت فرشته شاید این مامور باشد من خندیدم و گفتم اگر مامور هستم  پس یونیفرم چرا ندارم در کیفم چندتایی شکلات داشتم در آوردم به آن ها دادم خودم را معرفی کردم گفتم که چرا پیش آن ها آمدم فرشته(همان دختر فال فروش) ترسید و پیش آن پسر رفت و او را داداش صدا کرد و در گوش برادرش حرف زد رفت به آن ها نزدیک شدم کمی صحبت کردم و بی مقدمه سئوال هایی پرسید

اول از برادر فرشته پرسیدم که اسمت چیست؟

حسن

شما چرا این کار را می کنید؟

 مزاحم نشوید بروید به شما هیچ مربوط نیست امثال شما ما را زیاد اذیت کردند چی کار دارید که ما چرا این طوری زندگی می کنیم خوب ما هم این کارها را انجام می دهیم که پول در بیاوریم نه این که شماها دلتان برای ما بسوزد از اول هم ما گدا بودیم و هستیم دزدی که نمی کنیم خیلی ناراحت بود بعد از این که من دلیل کار خود را گفتم بیشتر هم ناراحت شد 

به او گفتم مشکلات خود را بگو تا من در گزارش بنویسم تا مسئولان بخوانند به شما کمک بکنند

اگر می خواستند به ما کمک بکنند نمی آمدند در خیابان ها و ما را مثل آشغال جمع بکنند خوب معلوم است که مشکل ما چیست پدر مریض مادری که فوت کرده درس که نمی خوانیم تا آخر عمر هم این کار را می کنیم هیچ کمکی به ما نمی شود آدم های این شهر بارها کتکم زدند ولی با این حال روحیه و امید خود را از دست ندادم هنوز هم می دانم که می توانیم در آینده خوش بخت بشویم 

گفتی مثل آشغال با شما برخورد می کنند مگه با شما چی کار می کنند؟ این ها چه کسانی هستند؟

تو اگر پیر شوی و پسرت بگوید برو خانه سالمندان ناراحت نمی شوید چه انتظاری دارید که من در این سن و غرورم بروم اصلا بهزیستی خوب است ولی من دوست ندارم

پدرت کار می کند؟ 

خندید،نه چرا کار کند من هستم تا 2 شب کار می کنم با پولی که در می آوردم موادآن را می خرم بهش می دهم تا 3 بعد از ظهر خواب است وقتی هم که بیدار می شود شروع به کشیدن می کند یک معتاد بی خواصیت است چرا باید به همچین پدری احترام بگذارم برای چی پدری که من را در بدترین جای این دنیا قرار داده باید او را پدر صدا بکنم زمانی هم که اعتراض کردم زیر مشت لگد خود من را له می کند 

کسی کاری برای درمان او نمی کند؟چرا به این مراکز ترک اعتیاد نمی برید؟مادرت کاری نمی کند؟ 

اگر هم ببرند دوباره می آید شروع می کند آخر عمرش است بالاخره او هم می میرد و من راحت می شوم

و او هم در کنار مادرم دفع می شود

 مسئولان فضایی را فراهم کرده اند در بهزیستی تا شما درس بخوانید یا حرفه ایی را یاد بگیرید نظرت چیست؟

درس خواندن را دوست دارم شاید باورتان نشود ولی من تا سوم دبستان درس خواندم آن زمان مادر من زنده بود معلم به مادرم گفت پسرت شاگرد ممتاز است حسن را در مدرسه تیزهوشان ثبت نام کنید  و هیچ وقت هم در این رابطه با من صحبت نکرد اگر واقعا ما را در این مسئله کمک بکنند خیلی برای ما بهتر است یا اگر فضایی را فراهم بکنند که ما حرفه ایی را یاد بگیریم خیلی خوب است ما تا چند سالگی باید التماس مردم را بکنیم

به او گفتم برای تو آرزوی خوش بختی می کنم از پیش او رفتم در میان پیاده رو دختری با یک سبد گل در دستش به سمت یک عابر پیاده رفت آن فرد که عجله داشت از کنار دختر رفت و سبد گل هایش را انداخت من هم برای کمک به آن نزدیک شدم و به آن کمک کردم اول من را نگاه کرد انگار دوست نداشت به آن کمک بکنم ولی دید که واقعا سرش شلوغ است دیگر چیزی نگفت مردم هم یا اصلا این دختر را نمی بینند یا اینکه از آن 1 یا 2 شاخه می خریدند

اسمش را پرسیدم؟ 

اسم او  رویا بود

وقتی سن او را پرسیدم گفت؟

با نگرانی گفت: برای چی می پرسی فکر نکن که با تو صحبت می کنم 

به او گفتم نمی خوای بهت کمک بشه؟

آن هایی که باید کمک بکنند نمی کنند تو که عددی نیستی معلوم هیچ کاری از دست تو برنمی آید 

 از درآمد او پرسیدم 

گفت: به اندازه شما نمی شود 

به او گفتم پس نمی خواهی صحبت کنی ؟

در میان صحبت کار هم داشتیم می کردیم برگشت سبد گل را از دستم گرفت و گفت:

برو مزاحم نشو بزار حواصم به کار باشد اذیت نکنید خودتون رو هم خسته نکن برای من شر درست نکن 

اگر بهزیستی به شما آموزش کاری و درسی بدهد تو به عنوان یک فرزند کار اقدامی می کنی؟

پس کی پول داروهای مادرم را می دهد آره دوست دارم از هیچی بهتر است از این کار خیلی بهتر است حداقل در میان مردم تحقیر نمی شویم

 من هم دیگه چیزی نگفتم از سمت راست چهارراه راه رفتم به چهارراه بعدی نرسیدم که یک 18 ساله داشت آدامس می فروخت یک آدامس خریدم کمی با او هم صحبت کردم گفت تو خبرنگاری تعجب کردم و گفتم بله 

خندید، معلوم است هیچ کس آنقدر با احترام و صمیمی با امثال ما صحبت نمی کند امثال شما همش دنبال راهی هستند که با ما ارتباط برقرار کنید فکر می کنید راه نفوذ به ما سخت است برای همین هزار یک راه را پیدا می کنید برای صحبت کردن ولی این را بدان من با هیچ کس صحبت نمی کنم ولی این را می خواهم بگویم همه مسئولان بدانند ما هم انسان هستیم ما هم در این کشور زندگی می کنیم ما هم مسلمان هستیم نه بابای به درد نخور می خواهیم نه مادری که از مادر بودن فقط اسمش را دارد نه پول دار بودن را دوست داریم نه زیاد توجه کردن اگر هیچ چیز بلد نباشیم ولی این را می دانیم از دیوار مردم بالا رفتن، دزدی، آدم کشتن مال حروم زندگی آدم را خراب می کند اگر سدمعبر می کنیم اگر پشت چراغ قرمز ماشین ها التماس می کنیم برای یک لقمه نان حلال است اگر رنگ سیاهی برای خیابان ها هستیم بزارید باشیم بالاخره سیاهی ام برای خود رنگی دارد و امیدوارم که یک آدم خوب پیدا شود که درد همه ی سوخته دلان را  بشنود نه این که همه را فراموش کنند و برای ما دل بسوزوند شاید همه ی ما گدایان با درس خواندن برای آینده کشور مفید باشیم فرزندان کار را برای آموزش و یادگیری کاری جمع می کنند امیدوارم که ما را مثل فرزندان خود بدانند بیشتر از این هم از من چیزی نخواه راهش را ادامه خیلی حرف هایش برایم جالب بود تحت تاثیر حرف های او بودم که در مقابل یک دسته از این فرزندان کار با ترس از کنار من فرار کردند و من فقط داشتم به دویدن آن ها نگاه می کردم 

نمی دانم قرار است چه بلایی سر این افراد می آید اگر هم قرار باشد فرزندان کار برای یادگیری جمع آوری کنند چند نفر از این کودکان می روند و چه تعدادی در آینده موفق می شوند اصلا کاملا عملی می شود با این تفاصیل اگر همین طور ادامه پیدا بکنند آینده کودکان به چه چیز ختم می شود و آیا در نهایت آینده خوبی برای آن ها رقم می خورد و یا اینکه هر روز به سر چهارراه بروند همین طور که داشتم این فکر را می کردم سوار ماشین شدم و دوباره یکی از این کودکان سمت ماشین ما آمد و با نگاهی التماس وار به من خیره شد

آمارهای رسمی از شمار کودکان کار در کشورمان وجود ندارد، اما آمارهای غیررسمی اعلام شده از سوی سازمان‌های مردم‌نهاد نشان می‌دهد، دست‌کم سه میلیون کودک کار در ایران وجود دارد. ایران از 1384 با تدوین آیین‌نامه‌ای برای ساماندهی این کودکان برنامه‌ریزی کرده است. در این خصوص چندی پیش ولی‌اله نصر، مدیرکل امور آسیب‌دیدگان سازمان بهزیستی اعلام کرد: قرار است در مراکز حمایتی بهزیستی به کودکان و نوجوانان کار و خیابان، خدمات آموزشی مهارت‌های زندگی، پیشگیری از اعتیاد، ایدز و هپاتیت ارائه شود و بهزیستی تفاهم‌نامه‌ای را نیز با سازمان فنی و حرفه‌ای امضا کرده است که براساس آن به این کودکان حرفه‌هایی نیز آموزش داده می‌شود.

با این اوصاف سئوالات متعددی به وجود می آید: اول اینکه کودکانی به قول آقای مدیرکل 5 ساله که آموزش می بینند آیا شاغل محسوب شده و بر طبق قانون می توانند از بیمه و ... استفاده کنند؟ آیا این آموزش ها راه را برای ادامه کار این کودکان در خیابان و دوری آنها از تحصیل هموار نمی کند؟ آیا والدین آنها موافقت می کنند که این بچه ها به این دوره ها بروند؟ به دلیل سئوالات متعددی مانند این به نظر می رسد بهتر است بهزیستی به جای عقد قرارداد با فنی و حرفه ای فکری برای نگهداری این کودکان کرده و حتی موضوع سرپستی پدر هم در مواردی اینچنینی با ارائه لایحه و کسب مجوز از مجلس حل شود؟


  • ۹۲/۰۳/۰۳
  • محمد امین آزادگان

نظرات  (۳)

بــــــــــله . این موضوعی که مطرح کردی خیلی وقته منو درگیر کرده... 
خوبه که شما به فکر این مسایلی و مثه بقیه جوونا به فکر ابطالات نیستی.مرسی از مطلبت. 
فقط این غلطهای املاییو توی متنت درست کن ک ...
تفاسیر،نه تفاصیل 
سد معبر،نه سده معبر
حواسم،نه حواصم
له، نه لح
و خاصیت،نه خواصیت
پاسخ:
باشه حتما این کار یکی دیگست که تایپیست دفترمونه تو هم تورو خدا این آهنگ رو بر دار دیگه مسخره بازیه یهو می خونه آدم میترسه


سلام

برای پست جدیدم دعوتید

پاسخ:
مرسی سلام آرزوی توفیق روز افزون
نیــازی بـه انتــقام نیـست !
فـقط مـنتظر بـمان ..
آنـها کـه آزارت مـی دهند ..
سرانـجام بـه خـود آسیـب مـی زنند ..
و اگـر بـخت مـدد کنـد ..
خــداوند اجـازه مـی دهد تماشاگرشان باشــی …!

پاسخ:
نه به دنبال انتقامم و نه به دنبال دیدن خدا هیچ اجازه ایی به تو نمی دهد بلکه تویی که باید انتخاب کنی و تو باید قدم برداری آن موقع حتما برنده میدان زندگی هستی هیچ کس هم به تو آسیب وارد نمی کند بلکه تویی که به خودت آسیب می زنی احمقی و خنگی خودت رو به اسم دیگران نزن انتظار بی منتظر هیچ معنایی ندارد
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی