مغازه‌ها بیشتر شلوغی خود را در این زمان دارند، برخی هم در کنار خیابان دست‌فروشی می‌کنند. مراکزی هم هستند که در زمین‌های خالی و پارکینگ‌هایی در خیابان‌های تجاری و حتی در گل‌خانه‌ها تاسیس می‌کنند که کاسب‌ها در آن‌جا غرفه می‌زنند و در آن از پوشاک گرفته تا وسایل خانه همه چیز به فروش می‌رسد. این مراکز یا زیر نظر شهرداری است یا اداره‌های بازرگانی و سازمان نمایشگاه‌ها. این خرید و فروش‌ها ادامه می‌یابد تا این‌که سال جدید تحویل می‌شود. بعد از زمان تحویل سال با لباس‌های نو به خانه اقوام و خویشاوندان می‌روند و با آجیل و شیرینی و عیدی به کودکان و به هم عید نوروز را تبریک می‌گویند. 
امسال زمانی که باید مردم مشغول خرید نوروزی باشند، مشکل بزرگی به نام تورم قیمت‌ها میهمان سفره‌هایشان شده است؛ مشکلی که در سال‌های پیش هم بوده اما با افزایش هرساله این تورم و جهش بسیار زیاد، امسال امان مردم را بریده است. 
در خیابان‌ها که مشغول راه رفتن هستی به کسانی برمی‌خوری که برای خرید آمده‌اند و در مغازه‌ها یکی‌یکی دنبال چیزی می‌‌گردند که هم به سلیقه آن‌ها و هم به جیبشان بخورد. در حال راه رفتن بودم که یکی از دوستان خود را دیدم، بعد از کمی احوال‌پرسی، از او پرسیدم کجا می‌روی؟ گفت: برای خرید لباس شب عید آمدم تا یک لباس با قیمت مناسب بخرم که به سختی موفق شدم. 
‌ قیمت‌ها امسال چطور است؟ 
خیلی ‌گران است. نمی‌توان خرید، اگر از ست لباسی خوشم آید باید 400‌هزار تومان پولش را بدهم و حقوقی که گرفتم 500‌هزار تومان است. به هیچ چیز دیگر نمی‌رسم. باید به جا‌هایی بروم که حراجی باشد. خب به این جور مغازه‌ها هم سر زدم و کمترین قیمت آن 60‌هزار تومان برای شلوار‌هایشان بود. اصلا نا‌امید شده بودم و یاد مراکز و فروشگا‌ه‌هایی افتادم که جنس‌های ارزان دارند و مناسب هم هستند. به آن‌جا رفتم. خیلی برایم جالب بود که آن‌جا به صورت غرفه‌ای بود و همه چیز داشت. شاید در آن‌جا لباسی که مد نظرم بود، نداشت و دوست نداشتم ولی خب چاره‌ای جز این نبود. بیشتر مردمی که به خیابان‌ها می‌آیند فقط برای دیدن است با این قیمت‌ها که نمی‌توان چیزی خرید. ما مرد هستیم با یک شلوار و پیراهن خریدمان تمام می‌شود. یک خانم لباس‌هایش بیشتر و گران‌تر از لباس مردانه است. با این تورم تنها باید مدارا کرد. 
‌ قیمت‌ها در مغازه‌های مختلف چطور بود؟ 
یک چیز جالب بگویم؛ تی‌شرتی در مغازه دیدم پرسیدم قیمت آن چقدر است، گفت 80‌هزار تومان و بیرون که آمدم یک دست‌فروش در کنار جدول خیابان همان تی‌شرت را 20‌هزار تومان قیمت زده بود. از داخل مغازه تا بیرون 60‌هزار تومان ارزان‌تر شده بود. به‌خاطر همین تصمیم گرفتم که به دست‌فروش‌ها هم سری بزنم. خیلی از مغازه‌ها یک جور لباس داشتند ولی فرق قیمتی آن‌ها زیاد بود. 
‌به نظرت دلایل فروشندگان در مغازه‌ها برای این گرانی چیست؟ 
خب می‌گوید از ترکیه یا کشور‌های دیگر آوردم یا این‌که پارچه از آن طرف آمده و دوخت در ایران است. مارک فلان است و از این حرف‌ها و اگر کسی در کنار پارک یا پیاده‌رو دارد همان پیر‌اهن را ارزان‌تر می‌فروشد از یک بهانه استفاده می‌کنند و چون مغازه‌دار با دلار می‌خرد به قیمت دلار هم می‌فروشد و درآمد هم در ایران پایین است و نمی‌توان خرید و بیشترین دلیل آن‌ها هم این است که مثلا بگویم که فلان مغازه در فلان جا همین جنس را 30‌هزار تومان می‌فروشد و شما 80‌هزار تومان، خیلی راحت می‌گوید که آن ایرانی یا چینی است و ما از ترکیه می‌آوریم. 
‌برای تو چه فرقی دارد که ایرانی باشد یا خارجی؟ 
خب برای من بیشتر مهم این است که جنس لباسم خوب باشد؛ ایرانی و خارجی ندارد. این‌که پول هم باید مناسب باشد. اگر نتوانم پول آن را بدهم خب ارزان‌تر می‌خرم. یک لباسی را که از آن خوشم بیاید و جنسش هم خوب باشد با این شرایط قیمتی اگر انتخاب کنم باید نصف حقوقم را به مغازه‌دار بدهم. پس فعلا برایم این مهم است که اول قیمتش مناسب باشد بعد از آن جنس خوب می‌خرم. ما در ایران خیاط‌های خوبی داریم پارچه‌هایمان هم خوب است پس چرا باید از پارچه‌ها و دوخت‌های ترکیه بخرم. اگر حقوق من چهار و پنج‌برابر این قیمت‌ها بود، می‌خریدم ولی خب الان که نیست، مجبور نیستم که این کار را بکنم. 
‌مشکل دیگری که فکر می‌کنی هست، چیست؟ 
دروغ گفتن‌های این فروشنده‌ها هم که زیاد است و به همین دلیل اطمینان کردن به آن‌ها سخت می‌شود. شاید جنسش از کشور‌های دیگر هم نباشد و جنس را به اسم آن‌ها به دست مردم می‌دهند. به همین راحتی به دیگران دروغ می‌گویند، پس چرا من باید باور کنم که درست می‌گویند. 
در خیابان به دنبال سوژه‌هایی که بتوانم با آن‌ها صحبت کنم راه می‌رفتیم که یک اتفاق نظرم را جلب کرد، آن هم این بود که مغازه‌داری با یک دست‌فروش بحث می‌کرد. نزدیک که شدم صدای مغازه‌دار به گوش می‌رسید که می‌گفت: بساطت را جمع کن از کنار مغازه من؛ مشتری‌های من را می‌پرانی. 
از این دیالوگ متوجه شدم چون دست‌فروش ارزان‌تر می‌فروشد مغازه‌دار دوست ندارد آن‌جا کار کند تا بتواند بازارگرمی خوبی داشته باشد. در اطراف دست‌فروش مشتری‌های زیادی جمع شده بودند و مغازه خالی بود. مغازه‌دار رو به مردم می‌گفت: این تورم قیمت به نفع این دست‌فروشان شده. از کجا این جنس‌های ارزان را می‌گیرند خدا می‌داند. 
در همین حال برای مردمی که آن‌جا جمع شده‌اند این‌که چرا مغازه‌دارها این همه اجناس خود را ‌گران می‌دهند، سوال شده است. 
تمام این سوال‌ها در ذهنم بالا و پایین می‌شد، به همین دلیل به یک مغازه رفتم و مشغول تماشای لباس‌ها شدم. در کنار نگاه کردن به اجناس صدای صحبت‌های صاحب مغازه و مشتری را می‌شنیدم: مارک‌دار است از ترکیه آوردم و به شما اطمینان می‌دهم که سالم می‌مانند. 
مشتری با خنده گفت: همه همین را می‌گویند. 
من هر فصل به ترکیه می‌روم و از آن‌جا جنس می‌آورم و با قیمتی بالا می‌خرم و با ‌درصد خیلی کمی سود می‌فروشم. من چند سال است که کارم این است. جنس خوب و بد را تشخیص می‌دهم. 
شما از همین ایران جنس را بخر که پول بلیت هواپیمایت را از من مشتری نگیری. 
چه عیبی دارد که ما از آن‌جا جنس بیاوریم. مشکل زیاد شدن اجناس کمر ما را هم خرد کرده اگر همین‌طور ادامه‌دار شود من کاسب هم نمی‌توانم جنس وارد کنم. 
از مغازه بیرون می‌آیم؛ همه ناراضی‌اند، هم لباس‌فروش و هم خریدار لباس. 
بازار اجناس عید به لباس ختم نمی‌شود برای همین سری به مغازه‌های دیگر می‌زنم تا شاید بفهمم گرانی و مشکلات آن‌ها چیست. در مغازه‌ آجیل‌فروشی از صاحب مغازه سوال می‌پرسم: 
‌قیمت‌های شما نسبت به سال‌ گذشته چقدر تغییر کرده است. 
سال‌هاست که مدام قیمت‌ها‌ گران می‌شود ولی امسال خیلی بیشتر از همیشه ‌گران شده به حدی که واقعا نمی‌توان خرید کرد. من خودم که کارم این است دلم نمی‌آید که همچین پولی بدهم برای یک کیلو آجیل. ولی کاری هم نمی‌توان کرد ما هم نسبت به سال‌های پیش‌ گران می‌خریم. الان بیشتر راضی‌ام که مثلا پسته را بخرم کیلویی 2‌هزار تومان و 2‌هزارو500 تومان بفروشم، چون مردم هم بیشتر می‌خرند. باید در این روز‌ها مردم به جا‌هایی بروند که ارزان می‌فروشند. خب در آن‌جا هم‌ گران است ولی نسبت به ما ارزان‌تر است، اما خیلی وقت‌ها کیفیت اجناسشان خوب نیست. امسال قیمت‌ها چندبرابر شده مگر یک آدم چقدر درمی‌آورد که این همه پول بدهد. پسته، گردو، تخمه‌ و از این قبیل را که در ایران تولید می‌شود و ربطی به دلار ندارد چرا باید این همه گران شوند؟ نمی‌دانم چرا اجناس ما ‌گران شده است. 
هنگام صحبت کردن بودیم که شخصی وارد مغازه شد و از همه آجیل‌های شب عید 50 گرم خواست. برایم جالب بود. از او سوال کردم: 
‌چرا آن‌قدر کم می‌خرید؟ 
خندید و گفت: یا تازه به ایران آمدی یا این‌که تا حالا در شهر نچر‌خیدی. من این مقدار هم که می‌خرم برای بچه‌هایم می‌خرم نه به خاطر میهمان عید. چون روز‌های اول تمام می‌شود. درآمدم در حد یک کارمند است اگر بخواهم بخرم به خرید‌های دیگر نمی‌رسم و اگر بچه‌هایم دوست نداشتند، نمی‌خریدم، خیلی‌ گران شده است. می‌گویند دلار‌ گران شده که همه چیز بالا رفته، نمی‌دانم چیزهایی که در داخل تولید می‌کنیم چه ربطی به دلار دارد. یک مثال ساده ما ذغال را هم‌ گران می‌خریم این‌که در کشور ما ساخته می‌شود. چرا باید ما خیلی چیز‌ها را که در کشور خودمان ساخته می‌شود به این قیمت بخریم. یک مغازه‌دار اگر شلواری را امروز قیمت می‌گذارد 20‌هزار تومان، فردای آن یا در این شب‌ها می‌فروشد 40‌هزار تومان و از دلار و ‌گران شدن جنس‌ها سوءاستفاده می‌کنند. 
مغازه‌دار آجیلی را که او خواسته، کشیده و روی پیشخوان می‌گذارد، آقا بفرمایید، 23‌هزار و 400 تومان. 
به حجم آجیلی که روی پیشخوان است و مبلغی که باید پرداخته شود فکر می‌کنم، آجیل چیزی بیشتر از یک کاسه متوسط نیست و قطعا چهار نفر کمتر از نیم‌ساعت آن را خواهند خورد، اما اگر فرض کنیم که یک کارگر ساده درآمدی حدود 400‌هزار تومان داشته باشد، این مبلغ یعنی چیزی بیشتر از پنج‌درصد از حقوق این فرد. نمی‌دانم چه بگویم، خداحافظی می‌کنم و از مغازه بیرون می‌آیم. 
یک زمانی مردم شوق این را داشتند که عید شود و آجیل شب عید بخرند اما الان مردم از عید بابت این گرانی‌ها و تورم فرار می‌کنند و جالب این است که در این‌جا پسته کیلویی 80‌هزار تومان است و دو تا چهارراه پایین‌تر مخلوط را 50‌هزار تومان می‌فروشند. آن انرژی که در شب عید در سال‌ها و سالیان گذشته بوده است به دلیل گرانی افسار گسیخته دارد از بین می‌رود. 
عید نوروز دیگر آن‌قدرها شادی‌آور نیست. در خیابان مشغول نگاه کردن به مردمی هستم که بیشتر از آن‌که چیزی بخرند، نگاه می‌کنند و بیشتر از آن‌که در مغازه‌ها باشند، پشت ویترین‌ها هستند. کمی که جلوتر می‌روم، یک نفر دارد نقش حاجی فیروز را بازی می‌کند؛ می‌گوید: ارباب خودم سامبیلی بلیکم، ابراب خودم بزبز قندی، ابراب خودم چرا نمی‌خندی. جنسا که گرونه، پسته زعفرونه، لباسا که زر بفت، نرخ پوله خونه. ما بیچاره بدبخت، لنگ یکی در رفت. شما که سوارید، با ما کار ندارید. 
دارد ادامه می‌دهد اما من دیگر حوصله‌ای برای عید و خرید ندارم، راهم را می‌گیرم و می‌روم.