نمای سی

زندگی یک راه مستقیم نیست ... بلکه انتخاب مسیرهای درست از هزاران مسیر مشخص شده

زندگی یک راه مستقیم نیست ... بلکه انتخاب مسیرهای درست از هزاران مسیر مشخص شده

نمای سی

زندگی را با همه ی فراز و نشیبش دوست دارم و هر آنچه در فراز و نشیبش هست را می پذیرم،زیرا در همین کش و قوس هایش شکل می گیرم تا زمانی که ساخته شوم..
میزان مقدر شدن آن بستگی به باور توانایی هایم دارد

 

استان البرز و شهرکرج از مناطقی برخوردار است که هنوز جزوه مناطق محروم به حساب می­ آید. محله هایی که از کودکان تا بزرگسالان جامعه دچار آسیب های اجتماعی است.


در این گزارش بیشتر در مورد آسیب های که به نوجوانان وارد می­شود البته در کودکان هم این مشکلات است ولی به اندازه جوانان نیست.


این مشکلات هم از سن15-20 سال است که زمان کامل شدن شخصیت و اخلاق است. مشکلات این مناطق از مصرف دخانیات شروع می­شود تا دزدی،کیف غاپی،آلت قتاله و از این قبیل...


مصاحبه کردن در این شرایط و صحبت کردن با این افراد بسیار مشکل است برای همین در میان دوستانم کسی را پیدا کردم که مدتی در یکی از این مناطق زندگی کرده اسم او احمد است و در این ماه 20 ساله می­شود.در یکی از پارک های منطقه 7 کرج قرار گذاشتم  با او در پارک نشسته بودیم  با او در مورد این مناطق صحبت کردم و به او گفتم با وجود این که در حصارک به دنیا آمدی و بزرگ شدی دلت تنگ نشده است؟ البته او با زبان کوچه بازار که در این منطقه ها عرف است گفت: نه،مگه حصارک هم دلتنگی دارد. حالم از این محل به هم می­خورد اصلا نمی­خواهم 1 ثانیه هم به او فکر کنم.


از شرایطی در این محل حکم فرماست بگو؟

این محل آدم های خوب و با عشقی داره ولی خیلی کمتر از آدم های بی معرفت و نا رفیق است. در آن محل پاش بیافتد به خاطر 1 هزار تومان هم سرت را می­زنند. 


چرا از حصارک آمدید بیرون؟اوایل که بچه بودم برایم مهم نبود ولی رفته، رفته، از حصارک بدم آمد. البته باید بگویم که زمانی به محله­های دیگر مثل جهانشر،گوهردشت،و عظیمیه رفتم بیشتر متوجه آن شدم.

 در این محل یا در مورد خوب و بد بودن متاعشان (منظور مواد مخدر) و یا در مورد دزدی و کلاه­برداری خفت گیری صحبت می­کند.

 بیشتر از همه مهم تر زور کردن به بچه های کوچک تر است. مثلا گنده لات آنجا به بچه تر از خودش دستور دزدی می دهد. باید بری از فلان کس پول بدزدی ،موادی را که در جیب من است را بردار و به فلانی بده از این قبیل است


از او خواستم که آسیب هایی که به خود او وارد شده را برای ما تعریف کند؟ از روی نیمکت بلند شد رو در روی من ایستاد.


10 ساله بودم که احساس می­کردم اگر با لات­ها ارتباط برقرار کنم . بعد از چند ماهی به من مواد مخدر داد که به دوستش بدهم. من آن موقع خوشحال بودم که لات محل به من اعتماد دارد و من را رفیق خودش می­داند. ولی غافل از آن که خودم دارم در یک دام می اندازم اگر هم که قبول نکنی معلوم نیست که بعدش چه اتفاقی می افتد.


این شرایط را ما به زبان خودمان می­گفتیم نوچه(البته کلمه نوچه در ادبیات کوچه بازار است که هنوز هم در این محلات استفاده می­شود اما نوع لوتی­گری الان با آن دوره بسیار فرق می­کند)تا 19 سالگی ادامه داشت و بعدش توقع دوستام از من بیشتر شد ما جمع می­شدیم و با موتور آخر شب ها به مناطق پولدار نشین کرج می­رفتیم و مردم را خفت می­کردیم. 


یک شب با مثل بقیه شب­ها رفتیم من پول یک نفر را زدم. مرد رو زمین افتاده بود . صداشو می شنیدم که داد می زد و می­گفت:مرگ مادرت پول را برگردان برای عمل مادرم.


پاهام روی زمین قفل شد دوستام الفاظ رکیک به من می­دادند و می­­گفتند: فرار کن


برگشتم پول را برگرداندم البته سری­های قبل هم اینطوری شده بود ولی این مرد با بقیه فرق داشت.


وقتی به محل برگشتم 12 نفر بر سرم ریختند و کتکم زدند . آن موقع من هم از آن محل بیرون آمدم

پلیس در این مناطق چه کار می­کرد؟


نیروی انتظامی در محل گشت می­زند و برخورد هم می­کند بارها لات هایی که پرونده های سنگینی دارند را دستگیر می کنند. این برخوردها فایده ندارد . بعد از مدتی که از زندان آن­ها تمام می­شود دوباره با ترفند­های بهتر خلاف می­کنند.


پدر و مادرت شرایط تو را می­دانستند؟


پدرم به خاطر اعتیاد مرد و مادرم که همش در خانه بود.


برای افرادی که در آن محل هستد چه آرزویی داری از مسئولین چه خواسته­ایی دارید؟


اول اینکه من خیلی دلم برای جوانان و کودکان این مناطق می­سوزد بچه هایی که شاید در آینده بزرگ ترین افراد در جامعه خودشان باشند و حالا در این محل یاد می­گیرند که بزرگ ترین خلاف ها را بکنند 


من از مسئولین خواهش می­کنم بیشتر به کودکان این مناطق توجه کنند ما که از دست رفتیم بقیه بچه­ها مهم هستند یا این حال که زیاد از استان شدن کرج نگذشته مسئولین باید شرایط را برای این مناطق متعارف کنند.


صحبت هایم با او تمام شد قرار گذاشتم تا از دوستانش که این شرایط را دارند و یا داشتند را به من معرفی کنند

یکی از آن­ها علی و دیگری بنیامین، وضع ظاهری آن ها برایم خیلی جالب بود آن ها لباس های فشن پوشیده بودند و موهایشان را به قول خودشان انگلیسی کوتاه کرده بودند ولی نوع ادبیات صحبت شان را سعی می­کردند کوچه و بازاری یا به زبان خودشان عشق است باشد.


یکی از آن­ بچه خرمدشت زندگی می­کرد و دیگری آق تپه حدود یک روبع با هم داشتند صحبت می­کردند و دیالوگ­هایی به هم می­گفتند برایم جالب بود. همش دیگران را به قول خودشان سوژه می­کردند(سوژه همان معنی مسخره کردن است.) 

از بنیامین پرسیدم که می­توانی از محلی که در آن زندگی می­کنی برایمان تعریف کنی؟


محل ما که تعریف ندارد. همش باید یا دعوا کنی یا تو قهوه خانه با دوستان قلیان بکشیم بهترین خبر برای ما این است که مثلا چه کسی فلانی را زد،کی مواد مخدر دارد، ماشین دوستم را کی دزدید، زندان داداشت کی تمام می­شود.

فضاهایی در محله شما نیست که سرتان مشغول آن شود مثل کتاب­خانه،سینما،مراکز فرهنگی،و یا اینکه خانواده شما برای موفقعیت شما اقدامی نمی­کنند؟


دل خجسته­ای دارید، اگر سینما داشته باشیم به جای آن که سانس فیلم باشد. سانس مواد­کش­ها می­شود و کتابخانه هم که دختر،پسرها باهم قرار می­گذارند پارک هم که قدم به قدم مقر انواع گنده لات­ها است برای همین اصلا نباشدخیلی بهتر است. خانواده­ها هم که بیشتر 


یا پدر معتاد و یا مادره مرده یا برادر لات یا خواهر  زندانی دارند بیشتر به جای اینکه فکر درس باشیم بیشتر به فکر این هستیم که 

بزرگ شدیم لات کجا باشیم چه خلافی بکنیم. فقط من یک نفر رو تو دوستانم می­شناسم که دیپلم دارد بقیه خیلی زور زده باشد تا اول 

دبیرستان بیش­تر نخوانده است و یک چیز دیگر هم مهم است.

 در این مناطق هدف پسرها و جوانان رو به خلاف است. به این چیزها فکر نمی­کنند و جالب این جاست که با این که کار ندارند و خلاف کار هستند زود هم ازدواج می­کنند و نا گفته نماند که آدم­های خوب بین ما زیاد نباشد کم هم نیست.ولی خوب این تعداد هم برای درست کردن محل کم است.


 همان طور که هر پدر و مادری که بچه­های خود را نصیحت می­کنند والدین شما چه چیز­هایی به شما می­گویند؟


خب،همش در رابطه با موفقیت صحبت می­کنند و از شرایط ما راضی نیستند ولی خولب دیگر نمی­توانند حریف ما شوند. 

علی بعد از اتمام صحبت­های بنیامین حرف­های بسیار جالبی زد او گفت:


ما در محیط زندگی­مان مشاوری نیست که اطلاعات مناسبی به ما بدهند خانواده­های ما خودشان آسیب پذیرند. این آسیب­ها هم به ما وارد می­شود و این روند ادامه دارد باید جلوی این آسیب­ها را گرفت اگر مراکزهایی را دایر کنند تا مردم و جوانان را به سمت خود بکشند.

 

اگر جوانانی هم که نمی­شود آن را درست کرد را از این محل­ها بیرون بکشند تا فرهنگ این محل­ها هم بالا برود.



وقتی یک کودک در این مناطق رشد پیدا می­کند دارد جامعه کوچکی را می­بیند که بیشتر علاقه به ناهنجاری­ها دارد تا موفقعیت جامعه 


البته استثنا در همه جا وجود دارد خیلی­ها هم که الان موفق هستند و یک کشور آن­ها را می­شناسد از همین محله­ها بیرون آمده­اند و 

حتی اگر در این کوچه پس کوچه­ها نبودند الان ان قدر موفق نبودند. باید خوب بودن را گسترش داد. با این حال باید از صفر شروع کرد.


من از کودکی یک شخصیتی داشتم که به هیچ کس اجازه نمی­دادم بهم دستور دهد یا اینکه من را مجبور کند یا کتک بزند. با همه دوست بودم ولی به قول خودمون خر کسی نمی­شدیم. ولی شاهد خیلی از لحظه­ها 


بودم زمان­هایی که آدم­هایی مردند، اعدام شدند،یا هنوز هم زندانی هستند همه­ی این­ها هم خلاصه می­شود به مواد مخدر،مفت خوری و دزدی،درگیری،رفیق این موارد در این جاها حکم فرماست.

 

من در 16 سالگی با رفیق­های منحرف دوست شدم و پای آن­ها هم سوختم ولی خدای من شاهد است که تا حالا نه دزدی کرده­ام و نه مواد به دست کسی دادم.


 2 بار شدم آش نخورده و دهن سوخته نیروی انتظامی من را بازداشت کرد و با یک تعهد من را آزاد کردند.


سخنان این چند نفر به اندازه­ی خودشان جالب بود از سخنانشان می­شود فهمید که چند عوامل در مورد شرایط این مناطق دخیل است.

خانواده،دوستان،شرایط و فرهنگ جامعه­ایی که در آن زندگی می­کنند.


در کنار خیابان قدم می زدم و به این فکر بودم که چرا باید افرادی و یا مناطقی این شکلی داشته باشیم و هیچ یک از مردم  به فکر این موضوع نباشند که برای این ها چاره ایی بی اندشند مشکلات و سختی ها در این شهر زیاد است و ما هم باریمان مهم نیست که چه بلاهایی دارد بر سر آن ها می آید امیدواردم روزی بیاید که هیچ یک از مردم ما دچار این مشکلات نباشند.


این موضوع فقط درد و دل با این افراد بوده و هیچ هم مهم نیست که نگاه تخصصی ندارد.  تنها خواسته من از این موضوع این است که مردم مناطق محروم حرف هایشان را برای مسئولین بگویند هر چند که در روزنامه به چاپ نرسید.  

  • ۹۲/۰۹/۲۱
  • محمد امین آزادگان

نظرات  (۲)

  • محمد رضا عطایى
  • از اینکه دوباره شروع به نوشتن کردی بسیار خوشحالم. گزارش جالبی بود، اما خودت هم قبول داری که خیلی چکش باید بخورد تا یک گزارش درست و درمان ازش بیرون بیاد.

    ولی در نهایت خیلی خوشحال و راضی هستم که در طی این مدت کوتاه چنین گزارشگر خوبی شده ای.

    به تکرار همیشه: موفق باشی و عاشق

    گرفته غم گریبانم خدایا / من از این غم گریزانم خدایا

    یکی در دل برای من نمانده / چرا امشب پریشانم خدایا

    برای که بنالم من ز سینه / دل پر خون که خواهانم خدایا

    قلم با دل در این دفتر نویسم / شدند تنها رفیقانم خدایا . . .

    ********
    سلام
    وب زیبایی داری
    منتظر حضور سبزتان هستم
    نظر یادتون نره....................
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی