خیابانهای شهر این روزها از همیشه شلوغتر شده، افراد زیادی برای خرید میآیند، دستفروشهای بیشتری در خیابان به چشم میخورند و مغازههایی که حراج کرده یا تخفیفهای فراوانی میدهند برای خرید. این نوشتههای تخفیف و صداهای تکراری «بدو، بدو حراجش کردم» در همه جای شهر به چشم میخورد. روزهایی مانند این در کشور ما همزمان میشوند با مراسم سنتی عید نوروز. این اتفاقات برای اجرای مراسم سنتی است که قبل از سال تحویل و بعد از آن به مدت 13روز اجرا در بین مردم ادامه پیدا میکنند. برای اجرای این مراسم، یکسری کارها انجام میشود، مثل خانهتکانی و نو کردن تمام یا بخشی از وسایل مورد نیاز و خرید لباس، شیرینی، خشکبار، وسایل خانه و چیزهایی دیگر از این قبیل. برای تهیه این موارد مردم با یک انرژی و روحیهای خاص به خیابانها میآیند؛ آداب و رسومی از قبیل سفره هفتسین در خانهها و افرادی که صورت خود را سیاه کرده و با لباس قرمز و دایره، شعرهایی به منظور عید نوروز میخوانند و از مردم عیدی میگیرند. این هنر هنر روحوزی است که از دوره قاجار باقی مانده و این افراد که در باور عمومی حاجی فیروز خوانده میشوند بیشتر با اشعار و کلماتی سعی میکنند مردم را بخندانند تا بتوانند از این میان چیزی برای خرج عید خود فراهم کنند، اما عده دیگری از این افراد در بین شوخیها و خندهها چیزهایی را هم به مردم کوچه و خیابان یادآوری میکنند. گاه در میان شعرهایشان نکاتی طنزآمیز مییابی که لبخندی تلخ را بر لب مینشاند و مدت هاست که این سنت دارد از حالت های اولیه از بین می رود و آن شور و اشتیاق در مردم وجود ندارد و دلیل اصلی آن تورم است و من گزارشی در رابطه این موضوع نوشتم که در روز نامه بهار چاپ شد.